27 ژانویه 2002- پست ایست و بازرسی نظامی؛ نزدیک رامالله
در پست ایست و بازرسی «مکابیم» (در مسیر قدس به تلآویو)، مأموران امنیتی به سرنشینان یک خودرو که دو مرد و یک زن عرب بودند، مشکوک میشوند.
مردان جوان سریعاً از خودرو پیاده شده و کارت شناسایی خود را نشان میدهند و میگویند به همراه خواهرشان به سمت منزل میروند.
مأموران اسرائیلی تأکید میکنند که آن زن هم باید پیاده شده و بازرسی شود. زن جوان با آرامش از ماشین پیاده میشود، به میان مأموران امنیتی میرود و دکمه کمربند انفجاری که همراه خود داشته را فشار میدهد.
«دارین محمد توفیق ابوعیشه» در نابلس و در خانوادهای پرجمعیت به دنیا آمد و تحصیلات خود را در رشته ادبیات زبان انگلیسی در دانشگاه ملی «النجاح» گذراند که البته بهدلیل شهادتش ناتمام ماند. دانشگاه «النجاح» نابلس محل تحصیل بسیاری از مجاهدان، مبارزان و استشهادیون فلسطینی بود و از همانجا بود که دارین هم وارد فعالیتهای مبارزاتی شد. او برای حضور در گردانهای استشهادی، ابتدا نزد یکی از رهبران حماس به نام «شیخ جمال منصور» رفت اما او خواسته دارین مبنی بر انجام عملیات استشهادی را نپذیرفت. یک سال پس از شروع انتفاضه، یک خبر عزم دارین را برای تحقق هدفش یعنی مبارزه مسلحانه و استشهادی با صهیونیستها جزمتر کرد. در تاریخ 27 ژانویه 2002 یک مبارز فلسطینی دست به انجام عملیات شهادتطلبانه در قدس غربی زده بود. مجری عملیات «وفا ادریس» اولین زن استشهادی فلسطینی بود.
وفا ادریس عضو گردانهای شهدای الاقصی (وابسته به فتح) بود و برای همین، دارین با اینکه عضو حماس بود، برای همکاری و تحقق آرزویش به سمت گردانهای الاقصی رفت و این بار با درخواست او موافقت شد.
محل عملیات را یکی از مراکز پلیس شهر یافا در اراضی اشغالی در سال 1948 تعیین کردند.
روز عملیات، دارین از خانه خارج شد و کمربند حاوی مواد منفجره را بر خود بست و سوار خودرویی شد که او را به همراه دو تن دیگر از مبارزان فلسطینی به مکان اجرای عملیات میبرد. برای رسیدن به مقصد، باید چندین پست ایست و بازرسی را طی میکردند که همین مسأله، درصد موفقیت عملیات را بسیار پایین میآورد.
در پست ایست و بازرسی «مکابیم» در حد فاصل قدس و تلآویو، سربازان صهیونیست اقدام به بازرسی خودرو و سرنشینان آن کردند. دو همراه دارین به نامهای «حافظ مقبل» و «موسی حسونه» بهسرعت از خودرو پیاده شدند و کارت شناسایی خود را ارائه دادند و به سربازان اعلام کردند که سومین سرنشین خودرو، خواهرشان است و آنها در راه بازگشت به منزل هستند. سربازان بر بازجویی و شناسایی کامل دارین اصرار داشتند. در این هنگام دارین از خودرو پیاده شد و به طرف سربازان رفت و بهگونهای که گمان میرفت میخواهد دستورشان را اجرا کند و کارت شناسایی خود را نشان دهد، اما به محض اینکه به آنان نزدیک شد دکمه انفجار بمبهایی را که به خود بسته بود، فشار داد.
بخشی از وصیتنامه شهید دارین ابوعیشه
«... از آنجا که جایگاه زن فلسطینی از برادران فلسطینیاش پایینتر نیست، تصمیم گرفتم دومین زن استشهادی باشم و راهی را که شهید وفا ادریس شروع کرد ادامه دهم، پس در راه خداوند تبارک و تعالی و برای گرفتن انتقام پیکرهای برادران شهیدمان و انتقام حرمت پایمال شده دینمان و حرمت شکسته شده مساجد و مسجدالاقصی و خانههای خداوند که اشغال شده و به کابارههایی برای اهانت به دین ما و رسالت پیامبرمان تبدیل گشته که در آن محرمات الهی را مرتکب میشوند، جان ناچیز خود را تقدیم میکنم.
جسم و جان تنها سرمایهای است که داریم، پس آنها را در راه خدا میدهیم تا بمبهایی باشیم که صهیونیستها را میسوزاند و افسانه قوم برگزیده خداوند را از بین میبرد. زن مسلمان فلسطینی در گذشته و حال همواره در خط اول مسیر جهاد بر ضد ظلم قرار داشته و دارد، لذا من تمام خواهران خود را به پیمودن این راه فرامیخوانم، چون این وادی، وادی تمامی آزادگان و افراد شریف و نجیب است؛ لذا از هر کس که بهدنبال حفظ عزت و شرف است دعوت میکنم قدم به این راه بگذارد تا جنایتکاران صهیونیست بدانند در برابر عزت و عظمت مقاومت و جهاد ما هیچ چیز نیستند. تا شارون بزدل بداند هر زن فلسطینی، ارتشی از استشهادیون را متولد خواهد کرد، اگرچه او همه تلاش خود را بکند تا در دلهای مادران، مرگ بنشاند و بداند که نقش زن فلسطینی به گریه برجسم بیجان همسر و برادر و پدر ختم نمیشود، بلکه ما با جسم خود به بمبهایی انسانی مبدل خواهیم گشت که در هر نقطه منتشر میشوند تا خیال واهی امنیت ملت (اسرائیل) را از بین ببرند و در پایان از تمامی مسلمانان و مبارزان عاشق و شیفته آزادی و شهادت میخواهم در این راه شریف و ارزشمند یعنی راه شهادت و آزادگی استوار باشند.
دختر شهید شما: دارین محمد ابوعیشه»
عملیاتی که قلب اسرائیل را متلاشی کرد
19 اکتبر 1994- خیابان دیزنکوف، تلآویو
با گذشت 8 ماه از حادثه جنایتبار در حرم ابراهیمی در شهر الخلیل و با وجود انجام چند عملیات انتقامی از سوی فلسطینیهای مبارز به رهبری یحیی عیاش، هنوز جراحت قلب فلسطینیها آرام نمیگرفت.
در آن حادثه، دهها نمازگزار مسلمان با زبان روزه در حرم حضرت ابراهیم(ع) با گلولههای مسلسل باروخ گلدشتاین صهیونیست افراطی به شهادت رسیده یا زخمی شده بودند.
تا آن زمان، دو عملیات استشهادی برای انتقام از این جنایت طراحی شده بود که مجریان آن شهیدان «رائد زکارنه» و «عمار عمارنه» بودند.
در نوزدهم اکتبر 1994، درحالی که دستگاههای عریض و طویل امنیتی اسرائیل تمام ظرفیت خود را برای شکار مغز متفکر و طراح این عملیاتها یعنی مهندس یحیی عیاش به کار گرفته بودند، اسرائیل به سمت یکی از مرگبارترین روزهای خود در طول تاریخ جعلیاش تا به آن روز پیش میرفت؛ انفجاری که این بار قلب سرزمینهای اشغالی و نماد آرامش اسرائیل را هدف گرفته بود: خیابان دیزنکوف در تل آویو!
رانی شکید یکی از مقامات صهیونیست در اینباره میگوید: «دیزنکوف خیابان پنجم تل آویو است و برای اهالی این شهر، مرکز و قلب تل آویو حساب میشود.»
یک جوان فلسطینی به نام «صالح عبدالرحیم حسن صوی نزال» داوطلب انجام مأموریت شده بود. او در 13 سپتامبر 1967 به دنیا آمده و و دارای شش برادر و چهار خواهر بود. تمامی دوره تحصیلاتش را در قلقیلیه به پایان رساند و موفق به اخذ مدرک از دبستان و راهنمایی «المرابطین (مرزبانان)» شد تا دوره دبیرستان را در سال 1987 میلادی به پایان برساند و در مؤسسه شرعی قلقیلیه پذیرفته شود اما به خاطر تنگدستی خانواده و والدین و گذران معیشت، دانشگاهش را رها کرد تا در کشاورزی و نانوایی به پدرش کمک کند.
صالح در اواسط دهه هشتاد میلادی، به دعوت اخوان المسلمین به عضویت حماس درآمد و از نخستین افرادی بود که جذب حماس شده و از همان اوایل نیز تحت پیگرد نیروهای صهیونیست قرار گرفت تا اینکه در تاریخ 16 آوریل 1994 عضو رسمی گردانهای شهید عزالدین قسام (شاخه نظامی حماس) شد.
یکی از برادرانش در تاریخ 9 اوت 1988 در جریان درگیری با نظامیان صهیونیست در قلقیلیه به شهادت رسید و برادر کوچکترش هم که قاسم نام داشت پیش از آغاز انتفاضه اول و در جریان تمرینات حماس در سال 1987، هدف اصابت گلوله قرار گرفته و شهید شده بود.
مهندس یحیی عیاش که برای ضربه سوم در انتقام جنایت حرم ابراهیمی آماده میشد، بمبها را در کنار هم چیده و سپس آنها را به هم میچسباند و نهایتاً این بمب بزرگ را داخل کیسهای قرار داد که شبیه کیسههای معمولی بود که اسرائیلیها به دست میگیرند.
مجری عملیات سپس در مقابل دوربین حاضر شده و وصیتنامه خود را خواند:
«من شهید زنده «صالح عبدالرحیم حسن صوی نزال»، ساکن شهر مقاوم قلقیلیه، در گردانهای شهید عزالدین قسام فعال بودم که تحت پیگرد قرار گرفتم...
رابین حقیر و باراک حقیر گفتهاند که هیچ گزینهای ندارند جز کشتن افراد هسته مرکزی گروهی که وظیفه آنها مراقبت از سرباز ربوده شده «نحسون فاکسمن» است و این در حالی است که هیچیک از مطالبات انسانی ما برای آزادی تمامی اسرا و افراد دربند برآورده نشده است...
تنها راهکار برای مسأله ما، جهاد است و هیچ راهی جز آن وجود ندارد. پس چرا باید به این دنیای فانی دل بست؟»
بنا بر آنچه گفته شده است، مهندس یحیی عیاش خود شخصاً مجری عملیات را به تل آویو برده و سوار بر اتوبوس شماره 5 کرد؛ اتوبوسی که تمام صندلیهای آن توسط اشغالگران صهیونیست پر شده بود.
گیدون عذرا معاون وقت شاباک در رابطه با این عملیات میگوید: «هنگامی که بمب در اتوبوس منفجر شود، تأثیر آن بسیار بیشتر خواهد بود. اتوبوسی که انتخاب شده بود مثل یک قوطی در بسته است که هر کسی که داخل آن باشد صدمه میبیند.» وقتی اتوبوس شماره 5 در حال گذر از تقاطع خیابان دیزنکوف بود، مجری شهادت طلب عملیات، کلید انفجار را فشار داد.
یک کارشناس چک و خنثیسازی بمب در ارتش اسرائیل میگوید: «انفجار در وسط اتوبوس رخ داده بود، یعنی مرگبارترین جای اتوبوس، جایی که فشار، آتش و سوزش انفجار بیشترین و شدیدترین صدمه را به بدن مسافران میزند.»
در این عملیات، 23 صهیونیست اشغالگر کشته و بیش از 40 نفر دیگر مجروح شدند.
مسئولان امنیتی، لشکری و کشوری اسرائیل همه متفقالقول یک نظر را در رابطه با عملیات عیاش در تل آویو دادند: «عملیات دیزنکوف بزرگترین عملیات در طول تاریخ اسرائیل از اعلام موجودیت تا به امروز بوده است.»